آرمانی آرمانی ، تا این لحظه: 14 سال و 8 ماه و 24 روز سن داره

آرمان آرزوی قشنگ ما

آرمان عاشق حیوونا

آرمانی عاشق ببره .از یکسالگی فیلمهای مستند حیوانات رو با علاقه نگاه میکرد انقدر که عبولا براش dvd مستند شیر و ببر و گرگ و پلنگ رو خرید.دایی متی هم چند تا مستند دانلود کرد.وقتی فیلمها رو میدید هر حیوونی رو که نشون می داد میرفت میاورد این اتفاق برای 1 سالگی آرمان بودالان که اکثر حیوونا را اسمشونو میدونه تازه بعضی ها رو به صورت تخصصی خرس قطبی با خرس پاندا فرق میکنه.ماهی با نهنگ و فک فرق میکنه. ولی خاص ببر رو از همه بیشتر دوست داره.انقدر با دقت به حرکتهای ببر نگاه می کنه که بعد از اون وقتی خودش ببر می شه به ظرافت ببر واقعی رفتار میکنه.کارتون آلفا و امگا رو به خاطر اینکه گرگ داره دوست داره.به خاله و دایی ش هم میرسه می گه گرگ...
6 آبان 1390

دنیای شادی

اولا که پسملکمو میبردیم پارک با وسایل برقی می خواستیم بازی کنه میترسید و سوار نمیشد حتی یه دفعه رفتیم2 تا ژتون گرفتیم وبرای اسبا انداختیم با ژتونای ما دو نفر دیگه هم که  تونستن سوار شن ،اونا که سوار شدن هیچی آرمان سوار نشد یه نفردیگه هم سوار شد.پارک ارم هم که رفتیم بابایی(بابای من)براش بلیط استخر توپ رو گرفت عموحسن هم باهاش رفت تو ولی نرفت داخل و برگشت.یه بازی دیگه هم بابایی بردش ولی نرفت.آخر سر اونجا دایی مهدی بردش استخر توپ وقتی بهش مزه داده بود دیگه بیرون بیا نبود. اینبار که رفتیم دنیای شادی آرمان یه بازی هایی رو میخواست که من جرات نمیکردم بزارم.سوار اسبی که مچرخید شدو استخر توپ که با بدبختی آوردیمش بیرون.  ...
21 مهر 1390

علایق آرمان

یکی از سرگرمی های اصلی آرمانی کتاب خوندنه من از نه ماهگی آرمان کتابهاشو که براش میخوندم آرمان به دقت به اونا گوش میکرد مخصوصا کتاب تلفن خدا رو خیلی دوست داشت الان هم یکی از کتابهایی هست که تو روز حتما یکبار میاره بخونم.کوچولوتر که بود به کتابهای شعر رو بیشتر دوست داشت ولی الان کتابهی داستانش رو بیشتر می خواد. نقاشی کردن رو هم دوست داره صبح که بیدار می شه مثل این بچه ها که تمام شب تو فکرش بوده سریع میره سراغ دفتر و مداد رنگی هاش.تواین دو سال زندگیش 2 تا دفتر پر کرده سومیش هم تازه گرفته. اسم چند تا از کتابهاش : ماه تولد تو - خودم اتاقم را مرتب می کنم- ببین چه نرمه موهام - دخترک موش و مرد و آرزویش - پر پر پر   دوتا کبوتر...
6 مهر 1390

بلبل زبون من

خیلی جالبه دقیقا فردای روز تولدش هزار ماشالا به قدری حرف میزد که تعجب همه رو واداشته بود.قبلش هم صحبت میکرد ولی از فرداش جملات طولانی و قشنگ میگفت.انگار قرار گذاشته بود بعد از 2 سالگی داستان بگه.   ...
12 شهريور 1390

سفر به مشهد با مامانی وبابایی و خاله ها و عمو علی

آخر شهریور برنامه ریختیم با مامانی و بابایی و خاله سوده و محدثه و مهدیه و عمو علی بریم مشهد اینبار سفر با قطار رو تجربه کردی . آرمانی با مامان توی قطار آرمانی عسل با خاله مهدیه توی قطار                ...
2 شهريور 1390

آرمان و دوستان

چند تا عکس از آرمان با دوستاش آرمان و کوثر(پشت بام آخه بابایی داشت کولر رو راه مینداخت آرمانی هم رفت بالا) آرمان و سبا(خونه آزیتا دوست مامان مونا) آرمان و الینا و نرگس(خونه الهام مامانی الینا) آرمان و کوثر (اتاق آرمان) ...
25 مرداد 1390

آرمانی تولد می خواد

آرمان بعد از یک هفته بعد از تولدش معنی تولد رو فهمیده هر چند وقت یکبار هوس تولد میکنه بابای گلش هم برای عسلمون کیک میگیره و براش تولد میگیریم.   ...
25 مرداد 1390

تولد 2 سالگی پسرم

تولد آرمان و مامان توی یه روزه به خاطر همین بابا یه کم زیادی تو خرج می افته.بابا تولد رو توی آلاچیق رستوران مهر گرفت. اینم کیک تولد دوسالگی آرمانی که زحمت طراحی روی کیکش با داییش بود.    ...
15 مرداد 1390

پسرم چرا مریض شدی

آرمان  گل من مریض شده اسهال و استفراغ و تب داره.دکتر بردم ors داد آرمان هم که نمی خوره 9 ماهه بود به راحتی ors رو می خورد حالا با التماس هم نمی خوره.دائم به پسرم مایعات می دیم ولی کار اونم بالا آوردنه خودش دیگه جرات نمیکنه چیزی بخوره پسرم خیلی ضعیف شد لپهای بادکنکیش آب شد.ببیمارستان کودکان طالقانی رفتیم دکتر گفت اگه دوست داری بستری کنیم و یا اینکه دارو بدم.ما هم که اگه به دلمون باشه دوست نداشتیم بستری بشه گفتیم دارو بدید.بازم ors که آرمان نمیخورد و یه آمپول که اونو زد.بازم بی فایده بود پسر گلمونو بردیم طب الرضا اونجا رسیدگی درستی نبود تنها فایدش این بود که به من یاد داد چه جوری ors رو بدم بخوره (با سرنگ)بعد از 2-3 ساعت نمو...
13 مرداد 1390