آرمانی آرمانی ، تا این لحظه: 14 سال و 8 ماه و 23 روز سن داره

آرمان آرزوی قشنگ ما

سفر به آهو

تعطیلات 14 و 15 خرداد به آهو رفتیم ولی چقدر اتوبان تهران قم شلوغ بود تصمیم گرفتیم از ساوه بریم از اونجا که عبداله تمام جاده رو با سرعت مطمئنه می رفت من و آرمان هم تمام وقت زول زده بودیم به جاده،آرمان هم هر چند وقت یکبار می گفت بابا من پلیس هم هستما. خلاصه ما به سلامت به آهورسیدیم. من و عبداله که عاشق اینیم آهو می رسیم بریم بگردیم آرمان هم بر عکس ما اصلا دوست نداره.تا حدی که اصلا میگه من آهو رو دوست ندارم.میگه اونجا تیغ می ره تو پام.پسرم خیلی ناز تشریف دارن آخه جالبی کار اینجاست که بیشتر توی گشت و گذار بغل بابا هم هست.اینم از عکسای این سفر: این تنه درخت مثل الاکلنگ شده بود.  تمام عکسایی که از آرمانی انداختیم با اصرار و ا...
17 خرداد 1392

سفر به بابلسر

بهار و تابستون که می شه هیچی جلودار بابا نیست برای سفر رفتن.ما توی این ماه چند سفر داشتیم،و این سفر دو روزه به بابلسر : ...
17 خرداد 1392

سفر به آهو

تعطیلی پنج شنبه و جمعه رو ما رفتیم آهو .خیلی خوش گذشت ولی این آرمان تنبل دائم می گفت بریم تو خونه نریم بیرون ما هم که می خواستیم بریم بگردیم با هزار ترفند رفتیم و گشتیم و از هوای خیلی خیلی خوبش استفاده کردیم.  بقیه عکسها در ادامه مطلب قربون ژستش برم که تا می خوایم عکس بگیریم میگه صبر کن صبر کن پاشو اینجوری می کنه. آرمانی توی کوچه باغ توی راه برگشت من از بچگیم گفتم که کجای ماشین می خوابیدم، آرمان هم جای خودش را پیدا کرد. ...
9 خرداد 1392

سفر به مشهد

پسر گلم منو ببخش که خاطراتتو دیر به دیر برات ثبت میکنم نمیدونم چرا دچار کمبود وقت شدم. این خاطرات مربوط به حدود یک ماه پیش هست حیفم اومد از اونا بگذرم . ما به همراه مامان هاتی و بابا اصغر و خاله سوده و محدثه و خاله مهدیه و عمو علی یه سفر یک هفته ای رفتیم.اول رفتیم ماسوله،این سفر دوم آرمان به ماسوله بود. تو جاده نرسیده به ماسوله بدو ورود به ماسوله آرمانی و بابا بعد یه ویلا توی قلعه رودخان گرفتیم و تا فرداش اونجا بودیم عجب جای بکری بود خیلی دیدنی بود. خاله محدثه و آرمانی آرمانی خسته از کوهنوردی برای خوردن ناهار اطراف ویلا در قلعه رودخان آرمانی با دو تا از بچه های قلعه رودخان که آرمانی میگه دو...
12 مرداد 1391

سفر آهو

پنج شنبه و جمعه رو رفتیم آهو.آرمان که از پارسال تا به حالا آهو نرفته بود دقیق یادش نمیومد من براش تعریف کردم که کجا می خوایم بریم .اونجا که رفتیم آرمان می گفت آهوش کو من هم می گفتم آهو نداره اینجا ببعی داره گاو داره .بالاخر متقاعد شد که آهو نداره. رفتیم بادبادک هوا کنیم اول همه میگفتن اینجا بادبادک بالا نمیره ولی ما گفتیم میریم امتحان کنیم ولی چقدر بالا رفت کل قرقره رو آزاد کردیم و اون هم بالا رفت.مهسا هم با ما اومده بود.برگشتنی از درخت آلبالوی مامان نرگس هم چند تا آلبالو کندی و خوردی من  دلم شور میزد که نکنه آ رمانی هسته هاشو بخوره ولی خودش با حساسیت ویژه ای اونا رو در میاورد.جمعه هم جایی نرفتیم و توی حیاط بودیم آرمان بازی کرد. ...
31 تير 1391

ٍٍٍٍٍٍِِْْسفر چند ساعته به شمال

صبح یک شنبه گذشته بعد از اینکه عبداله از بانک برگشت (آخه روزهای تعطیل هم میره بانک تا برای دستگاه ای تی ام پول بگذاره)تصمیم گرفتیم بریم لب دریا و شب برگریم  چون اگه شب میموندیم برای دوشنبه جاده حتما ترافیک شدید میشه و خسته می شدیم.هر ساحلی که رفتیم خیلی شلوغ بود فقط به خاطر آرمان از ماشین پیاده شدیم  تا بازی کنه وگرنه انقدر جمعیت زیاد بود که رغبت نمیکردیم ولی خوب به پسرم خوش گذشت.آرمانی هنرنمایی های زیادی کرد.روی شنا نقاشی کرد عکس مامان و بابا و خاله هاشو کشید با کمک من ماهی و کوسه و بچه ماهی کشید.بابا هم اومد بادبادک هوا کنه که به خاطر شلوغی پشیمون شد.به امید ساحل خلوت تر سوار ماشین شدیم و یه ساحل دیگه رفتیم ولی اونجا هم همینطور ب...
20 خرداد 1391

روز دوم سفر

روز دوم از طرف تور،گشت داشتیم که اول به یه کارخانه و فروشگاه چرم رفتیم. بعد از اونجا به پاساژ الوویوم و بعد از اون هم فروشگاه سلطان برای خرید قهوه و شکلات رفتیم .و در آخر به اسکله سی  که کشتی سوار شیم و به قلعه دختر بریم .ناهار رو هم در قلعه دختر خوردیم . آرمان من هم که یه عکاس تمام عیار شده بود از من و بابا و خاله مهدیه و عمو علی عکس می گرفت،خودش هم وایمیستاد و میگفت از من عکس بگیر وقتی هم تو هتل بودیم خودش دوربین رو تنظیم می کرد و راه به راه از خودش عکس می گرفت.  اینم صبحونه و اینجا هم رفتیم برای شام ...
26 فروردين 1391

سفر به ترکیه

این چند وقتی که برای آرمانی چیزی ننوشتم به خاطر این بود که ما با خاله مهدیه رفته بودیم ترکیه.سعی میکنم به زودی عکسای آرمان گلم توی استانبول رو توی وبلاگش بزارم. نماز صبح رو توی فروگاه امام خمینی خوندیم که آرمانی هم رو به هواپیما ها نماز میخوند وسط نماز هواپیما ها رو به ما نشون میداد     ...
18 بهمن 1390