مهدیه و علی شام ما رو دعوت کردن رستوران جوان از اول تا آخر آرمانی گوشی بابا رو گرفته بود و بازی میکرد عبداله یه لحظه گوش رو گرفت تا چیزی به من نشون بده حاصلش این عکس جالب در اومد (توسط مهدیه)شکار لحظه هاست ...
سه شنبه شام خونه خاله مهدیه رفتیم،آرمانی هم تا دلش خواست شیطونی کرد البته بهتر بگم بازی کرد اگه انرژی خودش رو تخلیه نکنه چه کار کنه.ما هم که کلی کیف کردیم.عکاسی که تو پست قبلی ٢ تا نمونه شو گذاشتم و با بالشتای مبل خونه ساخت ،قطار ساخت ،پله و ...وفوتبال بازی کرد (بازم خدا رو شکر با پلی استیشن) آرمان از کوچیکی اون عروسک بنفش رو که گوشه عکس هست دوست دارشته و داره آرمانی داری برج می سازی؟ پسملک عزیزم پشیمون شد و صندلیش کرد &...
جمعه شام خونه عمو حسن دعوت بودیم آرمانی هم وقتی متوجه شد میخوایم بریم اونجا پشت سر هم میگفت بلیم خونه راله وقتی رفتیم اونجا هم که هر نوع شیطونی خواست کرد.برای زن عمو شعر اتل متل توتوله رو میخوند.عمو هم که میگفت گاو آرمان چه جوره آرمان بلند میگفت نه گاب آمان نه . رفت روی تخت ریحانه و هی میپرید همه رو هم دعوت میکرد تا بیان بالا و بپرن. اینم از عکسای اون شب از آرمان پرسیدم این چیه گفت : گوباگه علاقه با شدت خفه کردن اینم پسر مهندس من ...
دیگه زمستون شده و مشکل من با کاپشن نپوشیدن آرمانی.با بازی و من بپوشم ،تو نپوشی و ... هزار ساز و آواز کاپشنو تن خوشملکم می کنیم.حالا اومدیم خونه مامانی آرمان خودش شلوار کاپشنشو در آورده ولی کاپشنو در نمیاره ما هم تسلیم.... پسملکم به قول خودش زس می گیره که ازش عکس بگیریم اینم وقتی خاله رو بوس می کنه ...
آرمانی رفته خونه دوست مامان اونجا با الینا و نرگس کوچولو بازی می کرد.البته خوب می خواست اعضای صورت نرگس رو شناسایی کنه البته نازنینم می خواست به نرگس کوچولو محبت کنه. ...