آرمانی من وارد ماه نهم که شد اسهال گرفت و به هیچ راهی درمان نمی شد.من هر سه روز یه بارتو راه دکتر بودم . دکتر یزدانی براش آزمایش نوشت با مهدیه رفتیم پاستور نو انجام دادیم مهدیه از ناراحتی از حال رفت (من و بگو با کی رفته بودم)ولی خدا رو شکراون هم مشکلی نداشت .ما هم مونده بودیم چه کار کنیم.اونقدر بردمش دکتر که خوددکتر صداش در اومد و گفت دیگه نیارکاری داشتی زنگ بزن.یه جمعه هم مجبور شدم ببرم بیمارستان تخصصی کودکان(طالقانی)اونجا پسر گلم رو بستری موقت کردن و بهش سرم زدن.جیگر مامان چه گریه ای می کرد من و عبداله هم داشتیم داغون می شدیم.به مامانامون هم که خبر دادیم سوده و مهدی خودشونو رسوندن اونجا.الان هم ...