سه شنبه یعنی دو روز پیش وقتی از خواب بیدار شدیم،داشتم به آرمان صبحونه می دادم ، دیدم آرمان تو فکر رفته من گفتم مامان چیه؟تو چه فکری؟ آرمانی گفت مامان امروز چه روزیه ؟ گفتم سه شنبه،شما هم کلاس زبان داری. گفت : نه روز کیه ؟گفتم هیچ کس.گفت : میشه روز نی نی ها باشه،بله؟!میشه روز بچه ها باشه؟!! گفتم بله حتما .بعداز ظهر که عبداله اومد گفتم خبر داری امروز روز نی نی هاست؟عبداله هم گفت چرا زودتر نگفتی دست خالی نیام پیش پسرم. خاله سوده هم شام پیش ما بود (آخه ارمانی فردا پیش خاله می موند تا من برم مدرسه ) شب که با هم بیرون بودیم یک کیک به مناسبت روز نی نی ها گرفتیم و چند تا هم سی دی به عنوان کادو(سی دی باب اسفنجی -سی دی موش و گربه - و یک سی د...