تولد بابا جون مهربون
١٤ اردیبهشت تولد بابا بود آرمانی وقتی رفت کلاس من رفتم یه کادو از طرف آرمان و یکی هم خودم خریدم دو دل بودم به آرمان بگم یا نه،آخه می ترسیدم لو بده .
اون روز نگفتم تا اینکه یک روز مونده بود به تولدش آوردم کادو کنم ،کادوی آرمان رو دادم خودش کادو کنه ،داشتیم کادو میکردیم که عبداله زنگ زد من هم هم آروم گفتم هیچی نگی.همون موقع آرمان با خنده داد می زد و می گفت بابا ما برات کادو گرفتیم و... من جلوشو میگرفتم تا نگه ولی کلی از دستش خندیدم ...
فداش بشم خیلی بلا شده برام.
عبداله جون تولدت مبارک
زلالترین شبنم شادی را بر لبانت آرزو دارم
نه برای امروزت برای فردای هر روزت
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی