وقتی آقا آرمان مهندس میشه
وقتی آقا آرمان مهندس می شه یا اینکه بهتر بگم دوره کارورزیشو می گذرونه.به قول آرمان ابولا داشت جعبه ابزارشو مرتب میکرد که یه آقا پسر گل به سری رفت و جلوتر از باباش نشست عبداله جون هم متعجب که این آقاهه کیه یالا نگفته رفته تو جعبه ابزار.
آرمان هم که اصلا به روی خودش نیاورد پیچ رو برداشت و پرسید : این سیه ؟ عبداله گفت پیچ.
پیچ گوشی رو براشت و پرسید : این سیه ؟ عبداله گفت پیچ گوشی.
بعد عبداله پیچ رو نشون آرمان داد و گفت این چیه؟آرمان گفت: پیچ عبداله گفت آفرین
آرمان انبر رو برداشت گفت این سیه؟ عبداله گفت : انبر. آرمان سرشو تکون داد و گفت آفرین.
دیگه این کلاس انقدر ادامه داشت که منم صدا کردن و دعوت کردن برن تو کلاسشون شرکت کنم.جالبیش این بود که آرمان خیلی قشنگ تشویق می کرد.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی