آرمانی آرمانی ، تا این لحظه: 14 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره

آرمان آرزوی قشنگ ما

آرمان و احمدرضا در سرزمین عجایب

1391/3/24 17:43
نویسنده : مونا
1,052 بازدید
اشتراک گذاری

دیروز ظهر خاله مهدیه زنگ زد و گفت با آرمان بیایید اینجا من گفتم هوا گرمه و می ترسم آرمان حالش بد بشه خاله گفت حاضر بشید من میام دنبالتون منم گفتم حالا اینجوری باشه.ناهار اونجا بودیم قبل از اینکه عبداله بیاد گفتم میرم خونه آخه عبداله بادمجون دوست نداره ولی عبداله زنگ زد و گفت می خوام ماشین رو ببرم تعمیرگاه و ناهار هم خورده بود.آرمانی خونه خاله فوفالیست بازی کرد، بپر بپر روی تختش کرد، علی(هر چی تمرین کردم بگه عمو یه دفعه می گه ولی صد دفعه میگه علی) هم که اومد خونه آرمانی عشق عالم رو کرد،دیگه مگه جرات میکرد بگه من برم مغازه تا این از دهن علی بیرون میومد آرمان جیغ و گریه که نرو آخر سر یواشکی رفت.بعد با مهدیه تصمیم گرفتیم شام بریم بیرون.به همسران گرامی زنگ زدیم موافقت اونا رو هم گرفتیم و در آخر نتیجه به این شد که بریم سرزمین عجایب و بعدش شام.عبداله اومد اونجا دنبالمون چای و بستنی خورد و من و عبداله رفتیم خونه تا حاضر بشیم و بیایم.آرمان پیش خاله موند.مهدیه هم می خواست بره خونه دایی علیرضا تا کادویی که برای تولد علی گفته بود دایی زحمت خریدنش رو بکشه رو بگیره،آرمان هم با خودش برده بود.وقتی می خواسته بیاد آرمان نمی اومده مهدیه به احمدرضا گفته بود که تو هم بیا بریم و این شد که احمدرضاهم مهمون افتخاری ما شد در سرزمین عجایب.

اینم از عکسای این دو گل پسر

 

 بقیه عکسها در ادامه مطلب

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان ا تنا
22 خرداد 91 12:43
من خیلی این قطارارو دوست دارم .دنیای قشنگیه بچگی
خاله محدثه‏(مثه‏)‏
23 خرداد 91 22:06
الهی فدات شم خاله ایشالا همیشه خوش باشی عسلم