آرمانی آرمانی ، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 1 روز سن داره

آرمان آرزوی قشنگ ما

جوجه ها هنوز زنده هستند

1391/2/30 16:13
نویسنده : مونا
878 بازدید
اشتراک گذاری

ولی چی بگم از بلاهایی که یسرشون اومده.

سری آخر یعنی روز چهارشنبه گذشته دیگه من حتم داشتم که مردن ولی خوب بازم زنده موندن آخه آرمان قبل از ظهر از من سوسیس خواست من هم گذاشتم تو هواپز و بعد زدم به چنگال و دادم دستش و خودم مشغول کارم شدم بعد از چند دقیقه دیدم صدای جیک جیک نمیاد رفتم یه سر بزنم ببینم چه خبره وای دیدم جوجوی بیچاره مرده و بی جون افتاده روی زمین و آرمان بالا سرش وایستاده و اون سبز هم جلوی قفسش بی جون افتاده البته جوجه سبز یه ذره چشماشو باز می کرد .اول فکر کردم با چنگال که دستش بوده زده به جوجه اعصابم بهم ریخت سریع چنگال رو که هنوز نصف سوسیس بهش بود رو از آرمان گرفتم و بردم تو آشپزخونه بعد به آرمان گفتم با چی زدی می ترسیدم ازش بپرسم که با چنگال زدی یا نه چون گفتم کار یاد بچه ندم.خلاصه بعد از اینکه تونستم جلوی گریه خودمو بگیرم از آرمان پرسیدم با چی زدی آرمان هم دستش رو نشون داد که یعنی با دستش زده من به آرمان گفتم کتک زدن کار بدی مامان مگه تا حالا مامان و بابا پسرشونو زدن که تو این کار رو با جوجوها می کنی(از طرفی خیالم راحت شده بود که با چنگال نزده) خیلی حالم بد شده بود از اینکه جوجه های مرده رو میدیدم برای اینکه از جلو چشمامون دور کنم به سختی جوجه ها رو گذاشتم تو قفس و گذاشتم تو راهرو تا عبداله بیاد و بندازتشون دور.نیم ساعت بعد در رو باز کردم تا یه نگاهی بهشون بندازم ببینم کامل مردن ،در کمال تعجب دیدم دوتاییشون بلندشدن و دارن دونه می خورن ولی صدام در نیومد تا از دست آرمان در امان باشند.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان فاطی
30 اردیبهشت 91 16:03
قربون دل مهربونت که واسه جوجه هاهم گریه میکنی