آرمانی آرمانی ، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 5 روز سن داره

آرمان آرزوی قشنگ ما

جوجوها اومدن خونمون

1391/2/24 16:15
نویسنده : مونا
1,829 بازدید
اشتراک گذاری

وقتی جوجو ها رو آوردیم خونه،آرمانی دیگه برای بازی کردن با جوجوها ابزار کار داشت.با اره نجاریش سربه سرشون میگذاشت،با توپ،شمشیر و ...

آرمانی پیشی شده

آرمانی تو فکر چی هستی؟؟!!!

من توی اتاق خودم بودم که آرمان صدام کرد رفتم دیدم جوجه سفید بدون جون افتاده کف اتاق و سبز هم کنارش مثل بیچاره ها کنارش وایستاده و جیک جیک می کنه.بعد کف دو تا دست آرمان رو دیدم ...وای پر خرابکاری این جوجه ها یهو من جیغ کشیدم و زدم زیر گریه گفتم چه کارش کردی مرد ..مرد.. آرمان هم یه نگاه به من کرد و اومد بغلمو گفت نمی خواستم بمیر اعصابم خیلی به هم ریخته بود گفتم جوجو رو کشتی آرمان هم با گریه می گفت نمی خواستم بکشمش.(بعد که یادم افتاده بود ما چه کار کردیم و چی میگفتیم خندم گرفته بود گفتم خوبه کسی نشنیده باشه وگرنه می گن این مادر و پسر کی رو کشتن)دست آرمان رو شستم و گفتم بزار بگزارمشون تو قفس تا ببینیم زنده می شن.

بازم خدا رو شکر جون سالم به در بردن و زنده موندن.

وقتی جوجو دمپایی می پوشه

جوجوی خواننده

دوباره فرداش جوجه سفید رو گذاشته بود روی میز نجاری و با چکش کوبیده بودش حالا به کجاش نمیدونم وقتی رفتم توی اتاق آرمان دیدم این بیچاره یه ور افتاده روی میز.گفتم آرمان با این بیچاره ها چه کار داری ولشون کن.گذاشتمون تو قفس و گفتم بگم مامانشون بیاد ببرتشون تو اینا رو اذیت می کنی.گفت نه دوستشون دارم می خوام باهاشون بازی کنم.منم گفتم بزار بگذارمشون تو قفس ببینم حالا زنه می شن یا نه.

بازم خدا رو شکر جون سالم به در بردن و زنده موندن.

این پسر من اصلا جوجوها رو اذیت نمی کنه چقدر آروم و با وقار نشسته

جوجوهای ناز این دفعه چه بازی کنیم؟!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)