آرمانی توی هواپیمای تهران به استانبول
سوار هواپیما که شدیم آرمان خیلی خوشحال و سر حال بود. اول پیش خاله مهدیه نشست ولی بعدش عبداله گفت بیاد پیش خودش بشینه تا با بازی کردن کمربندش رو ببند آخه راضی نمی شد کمربندشو ببند.خلاصه راضیش کردیم که اگه می خوای هواپیما پرواز کنه باید کمربندت رو ببندی آرمانی هم راضی شد.بعد از بلند شدن هواپیما آرمان گلم هم خوابش رفت.اینم از عکساش
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی