ٍسیزده بدر
سیزده بدر(با عمو حسن و دحانه و داحله و زن عمو و متیه دیگه و علی و مان حاتی و بابا اصگر و مثه و سوده) تصمیم گرفتیم جای نزدیک بریم که گرفتار ترافیک نشیم رفتیم پارک سرخه حصار.(البته دایی بزرگه که همون متی یا دایی خالی هست بعدا اومد.همه این اسما رو آرمانی به داییش در موقعیتهای مختلف می گه.وقتی میخواد بلندش کنه با هاش بازی کنه می شه دایی بزرگه تا اینکه دایی ذوق کنه و بیاد بازیوقتی مهدیه نباشه متی ولی اگه مهدیه هم باشه دایی)
صبح که رفتیم هوا سرد بود.
آرمان و مثه(محدثه)
عبداله موتور آرمانی رو هم آورده بود تا آرمانی بازی کنه
آرمان هم تا اونجا که تونست بازی کرد.
بعدش هم با تفنگ آب پاش
اینجا هم آرمانی با سوده
اینم از یه عکس زورکی با آرمان
مهدیه -ریحانه-محدثه-راحله
عبداله -آرمان- مونا
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی