عاشق فوتبال
پنج شنبه گذشته خاله معصومه اینا اومدن خونه ما آخه برا خودش ترشی درست کرده بود یه شیشه هم به ما داد خیلی خوشمزه بود.من هم گفتم خاله اگه میتونی من همه چی رو آماده میکنم بیا برا من هم درست کن.قرار شد شام بیان خونمون و ترشی هم درست کنیم ،آرمانی هم از اینکه همه دور هم باشن خیلی لذت میبره،کلی بازی کرد.آخر شب فوتبال دستی رو آوردن تا اکبر آقا و دایی بازی کنن آرمان رفت و اول از همه نشست.اول یه کمی بازی کرد.علی ومهدی هم بازی کردن،آرمان بازی اونا رو که نگاه میکرد یک کارایی کیکرد که هر کی ندونه میگه بابای آرمانی عشق فوتبال و از این حرکتا انجام میده ولی دقیقا برعکس عبداله اصلا از فوتبال خوشش نمیاد.آرمان گل که نمی شد دستاشو میاورد بالا و میگفت اه ه ه ه ه.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی