آرمان شیطون بلا
آرمان گلم به زور دایی جونش آرایشگاه رفت.انقدر گریه کرد که رسید خونه مامانی فاطمه دیگه خوابش برد.تمتم وقت توی خواب هق هق می کرد،جیگر همه رو آتش زده بود.ولی قیافش خیلی پسرونه شد.تا حالا همش من و عبداله تو خونه با بازی هواسش رو پرت می کردیم یا تو خواب می زدیم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی