آرمانی آرمانی ، تا این لحظه: 14 سال و 8 ماه و 16 روز سن داره

آرمان آرزوی قشنگ ما

سف به سرعین

1392/4/28 22:37
نویسنده : مونا
1,827 بازدید
اشتراک گذاری

چهارشنبه 21 تیر آرمان کلاس فوق العاده داشت.بعد از کلاس آرمان ناهار رفتیم خونه مامانی.عبداله هم که تا 3-4 روز مرخصی داشت.با سوده و محدثه قرار بود بریم مسافرت.ولی کجاش مشخص نبود.

در نهایت تصمیم گرفتیم بریم سرعین.

تا آستارا رفتیم شب اونجا خوابیدیم و صبح راه افتادیم تا از جاده هم لذت ببریم.آرمان از اینکه سوده و محدثه بودند خیلی راضی بود وگرنه تمام زمان رو می گفت بریم خونه.چون خاله ها بودن دیگه بهونه خونه رو نمی گرفت.

صبحونه رو توی جاده کنار مرز ایران و آدربایجان، املت خوردیم خیلی صبحونه با مزه ای بود از اون هوای گرم تهران هم دیگه خبری نبود:

عجب آب خنکی بود 

و بعد راه افتادیم سمت سرعین.

برای گردش به ویلا دره رفتیم:

این گل رو آرمانی برای محدثه آورد با یک شکل خاص و جالبی به محدثه داد

آرمانی و سوده(هرچی سوده به آرمان میگه به من بگو سوده آرمانی میگه نه من دوست دارم بگم خاله سوده)

و برگشت هم گردشی اومدیم و تقریبا شهر به شهر گشتیم

 

برای آرمان وسایل پزشکی خریدیم به خاطر این دلش میخواست زودتر بریم خونه مامان هاتی اونا را معاینه کنه.آرمان از اینکه خیس بشه بدش میاد ولی اینجا چون میخواست با اسباب بازیش بازی کنه حتی با شن و ماسه هم بازی نکرد.

سوده و آرمان و محدثه (در آستارا)

پسندها (1)

نظرات (3)

اتنا مامان نگین
8 تیر 92 0:43
وای اینقد دلم خواست گردنه حیران /سرعین یادش به خیر پارسال رفتیم کلی خوش گذشت .خدارو شکر که به شماهم خوش گذشته.


ما (من و همسرم)سومين بارمون بود كه رفتيم ولي با آرمان اولين بار بود.ممنون
خاله محدثه
9 مرداد 92 16:48
خیلی خوش گذشت عالی بود البته سفر با ارمان صد در صد خوش میگذره
آخرین پلان
18 خرداد 93 12:17
از میان کسانی که برای دعای باران به تپه می روند، تنها کسانی که با خود چتر به همراه می برند، به کارشان ایمان دارند.. ما نمی توانیم بادها را هدایت کنیم، اما می توانیم بادبان های خود را تنظیم نماییم..