سرخه حصار و دوچرخه سواری
آرمانی کلاسش ساعت 4 - 6 بود البته فقط همین یک روز. با عبداله تصمیم گرفتیم موتور آرمان رو براریم و بریم دنبال آقا پسر گلمون و با هم بریم سرخه حصار. به محدثه هم زنگ زدم گفتم تو هم بیا بریم.
و این شد که تصمیم گرفتیم حالا که هنوز هوا روشنه و هوا هم خنک شده بریم دوچرخع سواری البته محدثه اولش یادش رفته بود ولی عبداله کمکش کرد تا راه بیوفته
آرمان دنبال بابا و محدثه رفته بود(وقتی عبداله داشت به محدثه کمک میکرد تا بتونه دوچرخه سواری کنه) که تا محدثه راه افتاده بود و رفته آرمانی نا امید برمی گرده.
مسابقه پدر و پسر
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی